فروشگاه اینترنتی سبزآبی، نمایندگی انحصاری فروش اینترنتی لباس نوزاد و کودک برندهای تیک تاک و برگ سبز
گفتن حقیقت به فرزند خوانده و نگرانی های والدین

گفتن حقیقت به فرزند خوانده و نگرانی های والدین

  • 1401/12/10
  • 1172
یکی از سخت ترین کار هایی که والدین با آن موجه می شوند گفتن حقیقت به فرزند خوانده شان می باشد. اما حق مسلم هر انسانی است تا والدین حقیقی خود را بشناسد.

چه زمانی برای گفتن حقیقت مناسب است؟

متاسفانه به خاطر تفاوت های فرهنگی میان خانواده ها و افراد حاضر در جامعه نمی توان پاسخ یکسانی ارائه کرد که مناسب تمامی والدین و فرزند خوانده های آنان باشد. با این حال امید است در ادامه مطالب، نکات مفیدی برای گفتن حقیقت در اختیارتان قرار بگیرد. کارشناسان و روانشناسان معتقد هستند که بهتر است در سنین کودکی حقیقت را به فرزند خود بگوییم. زیرا دیر یا زود این مساله برای کودک فاش شده و عواقب بدی خواهد داشت. بهتر است کودک از زبان والدین خود این قضیه را شنیده و از آن مطلع شود تا اینکه از طریق دیگران نظیر دوست، همسایه و یا فامیل مطلع گردد. زیرا در این حالت آسیب روحی کمتری به او وارد خواهد شد.

اصولا بچه ها در نوزادی و در سنین زیر سه سال به فرزند خواندگی پذیرفته می شوند. نتایج مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان می دهد که کودکان در سنین پایین درک و پذیرش بهتری در این زمینه خواهند داشت.

خرید شلوار نوزادی دخترانه و پسرانه

در یک سری از موارد که شرایط به گونه ای است که والدین مطمئن هستند تحت هیچ شرایطی کودک در آینده از این قضیه مطلع نخواهد شد می توانند قضیه را پنهان کنند. مثلا در مواردی که حتی دوست و فامیل والدین از این قضیه که کودک آنان فرزند واقعی خودشان نیست بی خبر می باشند و یا مواردی از این قبیل.

چرا پدر و مادر بهترین گزینه برای گفتن حقیقت به فرزند هستند؟

زیرا آن ها کودک را بزرگ و تربیت کرده اند و بهتر از هر کس دیگری از روحیات و خلق و خوی کودک خود آگاه هستند. البته بهتر است قبل از گفتن حقیقت با مشاور در این زمینه مشورت کنند تا نتیجه ی بهتری بگیرند. اما اگر والدین احساس می کنند نمی توانند خودشان این قضیه را مطرح کنند بهتر است از سایر افراد خانواده و یا مشاور بخواهند تا در حضور والدین به کودک واقعیت را بگوید.

سن مناسب برای گفتن حقیقت

هرچه سن کودک کمتر باشد بهتر است. اما باید این نکته را در نظر داشته باشیم که کودک باید از نظر سنی قادر به درک این قضیه باشد. کودکان پیش دبستانی درک درستی از این قضیه نخواهند داشت و سنین بلوغ و نوجوانی نیز سن حساس و بحرانی می باشد، پس بهترین سن در بازه ی زمانی 8-10 سالگی می باشد. در صورتی که بنا به دلایلی تا زمان نوجوانی نتوانستیم این موضوع را با فرزند خود در میان بگذاریم بهتر است تا بزرگسالی فرزند خود صبر کنیم. زیرا بدترین زمان بازگو کردن این حقیقت دوران نوجوانی می باشد. این مساله می تواند بحران های عاطفی و افت تحصیلی زیادی برای فرزندتان ایجاد کند.

احتمال افسردگی، خودکشی و مشکلات روحی-روانی در این زمان افزیش می یابد. در سنین پایین تر به خاطر قابل کنترل بودن واکنش های کودک، کودک راحت تر با این قضیه کنار آمده و با موضوع سازگاری پیدا می کند. همچنین فرصت برای شکل گیری هویت خود را دارد زیرا اثرات تخریبی در سنین قبل از بلوغ کمتر می باشد.

فرزندخونده

چطور با کودک قضیه را مطرح کنیم؟

مسائلی که در این زمینه دخیل هستند شامل:

  • زمان
  • مکان
  • زمینه سازی کردن و در قالب داستان موضوع را مطرح کردن
  • متناسب با هوش کودک با او صحبت کردن
  • عدم بی احترامی کردن به خانواده ی زیستی کودک
  • افشا کردن حقیقت
  • پاسخ درست به عکس العمل کودک

بهتر است در فصل تابستان قضیه را با کودک در میان بگذاریم. زیرا در این فصل مدارس تعطیل می باشند و کودک به دور از استرس و آسوده از تکالیف مدرسه، زمان کافی برای هضم و سازگاری با موضوع را دارد. بهتر است در مکانی خارج از منزل و جایی که کودک در آن احساس آرامش داشته باشد موضوع را با او در میان بگذارید.

سرپرستی کودک

برای گفتن حقیقت به کودک، او را آماده و زمینه لازم را از قبل فراهم کنید؛ با در نظر گرفتن میزان رشد شناختی و هوشی کودک از کارتون ها و یا قصه ها برای آغاز صحبت با کودک استفاده کنید.

جملات و نحوه گفتن حقیقت را به زبانی ساده و متناسب با فرهنگ، عواطف و همچنین هوش کودک انتخاب کنید تا سازگاری بهتری با آن پیدا کند. مثلا به کودک بگوییم: "ما خیلی دوست داشتیم بچه دار بشویم و خیلی دعا کردیم که فرزندی داشته باشیم ولی نتوانستیم، اما خدا خواست که تو فرزند ما باشی و تو را به ما هدیه داد، وقتی تو را برای اولین بار دیدیم عاشقت شدیم و خواستیم که پدر و مادر تو باشیم و به همین دلیل از خدا خیلی ممنونیم که ما را به آرزویمان رساند".

بهتر است یکی دو مورد از فرزند خواندگی ها را در قالب داستان برای کودک بیان کنیم و از او سوال کنیم اگر تو جای آن کودک بودی دوست داشتی حقیقت را بدانی؟ با این کار ذهن کودک را برای گفتن حقیقت آماده کنید. با سوالاتی که در انتهای داستان از کودک می پرسید می توانید میزان اطلاعات و درک او از این قضیه را بسنجید و همچنین از میزان تمایل او برای افشای حقیقت مطلع گردید.

خرید لباس کودک و نوزادی دخترانه و پسرانه

زمانی که موضوع را با کودک مطرح کردید خانواده و والدین زیستی کودک را مورد انتقاد قرار ندهید. آن ها را زیر سوال نبرید. نگویید که آن ها صلاحیت لازم را نداشتند یا چون آدم های بدی بودند تو را رها کردند. بهتر است بگویید بعضی از خانواده ها با اینکه دوست دارند از فرزند خود مراقبت کنند اما به خاطر بعضی مسائل مانند بیماری، فقر، تصادف و یا حتی مرگ، نمی توانند از بچه هایشان مراقبت کنند. در واقع این پیام را به کودک انتقال دهید که تو هم برای آن ها و هم برای ما مهم بودی و هر دو خانواده تو را دوست داشته اند. در نظر داشته باشید که زمان افشای حقیقت، دلیل قطع ارتباط او با خانواده ی اصلی و زیستی اش قانع کننده باشد.

کودک ممکن است عکس العمل های متفاوتی نظیر قهر، خشم، پرخاشگری، بی خوابی و... از خود بروز دهد. یا از شما متنفر شود. با این وضعیت مدارا کنید، سعی کنید با مهربانی او را در آغوش بگیرید و به او حق بدهید که ناراحت شده باشد. به سوالاتش پاسخ دهید و در نهایت اگر نتوانستید موضوع را به خوبی مدیریت کنید با مشاور صحبت کنید.

حرف آخر

در نهایت با وجود اینکه گفتن حقیقت یکی از حساس ترین و سخت ترین کار ها برای والدین می باشد با در نظر گرفتن موقعیت موجود، بدون گفتن دروغ و کتمان حقیقت، قضیه را با جزئیات برای کودک بازگو کنید. بچه ها دوست ندارند که والدینشان چیزی را از آن ها پنهان کنند. دلایل قانع کننده ای برای اینکه چرا کودک به شیرخوارگاه و یا بهزیستی سپرده شده به او ارائه کنید.

ممکن است کودک بپرسد که والدین اصلی او الان کجا هستند. به راحتی به او بگویید که شما از آن ها اطلاعی ندارید، اما اگر او بخواهد می توانید به دنبال آن ها بگردید. اگر دوست ندارید که کودک، پدر و مادر اصلی خود را ملاقات کند با صراحت به او بگویید، و اگر دلیلش را پرسید برایش توضیح دهید. کاری نکنید کودک احساس نا امنی کند.

ممکن است کودکتان بعد از شنیدن حقیقت نگران این شود که شما دیگر او را دوست نخواهید داشت، و یا اینکه کار بدی کرده و ممکن است دوباره او را به بهزیستی برگردانید و اتاق و وسایلش را از آنجا بگیرید. با صبوری برایش توضیح دهید که جای نگرانی نیست و همه چیز مانند قبل خواهد بود، فقط این حق او بوده که واقعیت را بداند.